مهرسام عسلیمهرسام عسلی، تا این لحظه: 10 سال و 29 روز سن داره

شاهزاده ی من

همه چیز عالی بود

1392/10/9 14:26
نویسنده : pani
299 بازدید
اشتراک گذاری

شام تولد

سلام نی نی نازم  قربونت برم من  دیشب تولد مامان جون بود خیلی خوش گذشت همه چیز

عالی پیش رفت فقط جای شما خالی بود ماچ

انشا ا... سال دیگه این موقع شما  8 ماهته عزیزدلم حتما حسابیم تپل شدی خوشمزه

میدونم که شما از این به بعد همه ی صداهارو میشنوی پس یکم از سر و صداهای دیشب

واست توضیح میدم

اول بگم بیشتر زحمت تولد رو پدرت کشید در همین راستا هم دیروز حسابی خرید کرده بود

هم برای تدارکات شام و هم پذیرایی میوه و کیک تولد .وقتی رسید خونه اینجوری بوداوه

البته یه سری نقشه پلید هم داشت که به موقعش میگم

بریم سر وقت مراسم( که به علت سورپرایز) در خانه ما برگزار شد و

 باباجون رفت تا  مامان جونو بیاردش خونه ما .

ما هم تو این فاصله میز رو چیدیم یه جعبه کادوی بزرگ رو میز بود که با روبان پاپیون و تزیین شده بود

همگی نشستیم دور هم پدرت کیک رو اورد و شمع هاشو روشن کرد

دایی پویانت موزیک رو هماهنگ کرد

و من مشغول تنظیم دوربین در یک جای ثابت بودم

بعد پدرت کلاه قرمز مخروطی شکل مخصوص تولد رو گذاشت سر مامانجون هورا

مامانجون هم که مثل همیشه تیپ کرده بود  وقتی سرش رو تکون میداد کلاه عقب جلو میشد و

موهاش خراب میشد چند بار خواست کلاه رو برداره اما ...

پدرت مخالفت میکردو قیافه پدرتشیطان

مامان جونت شمع هارو فوت کرد و همه دست زدیمتشویق

داییت هم چاقو ی مخصوص کیک رو برداشت شروع به رقص و ادا در اوردن کرد

( داییت تو جمع های خانوادگیمون خیلی شوخه) خدا حفظش کنه

 در طول مراسم فقط هممون میخندیدیمخنده

کیک واقعا تازه و خوشمزه بود دست پدرت درد نکنهخوشمزه

بعد کیک نوبت به کادو ها رسید و اون جعبه ی بزرگ.

پدرت جعبه رو جابه جا کرد تا نزدیک صاحبش باشه ناقلا چه فیلمی هم بازی میکرد جعبه به اون سبکی

را یه جوری بلند کرد که منم حواسم پرت شد  و رفتم کمکش کنم نیشخند

هر چند نقشه طبیعی تر دراومدشیطان(قیافه من و پدر و دایی)

مامان جونت بعد از اینکه مندل پیچی های من و باز کرد رسید به جعبه اش که مال ابمیوه گیریمون بود

و عکسش روش بود و دایی پویان داد زد : به به اب میوه گیری و همه کف زدیم

مامان جون در حال تشکر و باز کردن در جعبه که فقط یه خرس عروسکی بزرگ توش بودتعجب

و قیافه ماها که از خنده رودبر شده بودیم قهقهه

اما مامان جون زرنگتر از این حرفا بود که نا امید بشه با دقت نگاه کرد و یه پاکت هدیه که ته جعبه بود

برداشت  (البته ما هم بی رحم تر از این حرفا بودیم )و پیروزمندانه داخلش رو نگاه کرد که بازم

خالی بود .اینو من در راستای نقشه ی شیطانی بابات و پیاز داغ بیشتر اضافه کرده بودمخجالت

نا گفته نمونه دلم داشت کباب میشد و دوس داشتم ضد حالا تموم شه و مامان جون به کادوش برسهدروغگو

باور کن راست میگمنیشخند

مامان جون باز هم نا امید نشد و برای بار اخر جعبه رو زیر و رو کرد و یونولیت کف اش رو در اورد

و رسید به یه بسته بندی دیگهعصبانی  این دفعه بدون تشکر بازش کردحقم داشت .

البته ما که کاری نکرده بودی . فرشتهزبان

و چشمش به موبایل افتاد و کلی خوشحال شد و معلوم بود همه کارای پلیدمون رو فراموش کردهچشمک

تشکر کرد و بعد بابام سکه ای که واسش خریده بود رو کرد و در ادامه هم همگی حلقه شدیم وهمراه با اهنگ چرخیدیم و با مامانجون رو بوسی کردیم .

بعد دایی جونت یه فیلم به اسم سیرک گذاشت که جالب بود عجب کارایی میکردن جلل الخالق

پدرت هم شام رو که خودش زحمتش رو کشیده بود اورد

این برش هم که دیدی سهم شماست  که دیشب رفت تو دل مامانینیشخند

دوست دارم نی نیییییییییییییی مال منی ماچ

زودتر بیا و جمعمون رو با وجودت شادتر کنقلب

 راستی دیشب بعد از اتمام مراسم فهمیدم پدرت هر بار کلاه مامان جون کج میشده و میخواسته

کمک کنه  فرشتهبرای همین کش زیر کلاه رو میکشیده (منتها وقتی ول می کرده میخورده زیرگلوی مامان جون)         

تا کلاه دوباره صاف سرجاش وایسته ولی متوجه اون قضیه نبوده تا اینکه امروز صبح  من بهش گفتم

نمیدونی پسرم بابات از خنده اینجوری غش کرده بودقهقهه

 راستش یکم به نیت خیرشیطان دیشبش مشکوکمقهقهه

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)