مهرسام عسلیمهرسام عسلی، تا این لحظه: 10 سال و 13 روز سن داره

شاهزاده ی من

سیسمونی یکی یه دونه ام

1392/12/25 12:06
نویسنده : pani
903 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر ماهم

اینم تخت و کمد شما که مامانجون باباجون زحمت کشیدن  

 

 

واااااااااای پسرم نمیدونی جای خالیت برامون چقدر خالی تر شده

هر روز کنار تختت میشینم و تورو توش تصور میکنم 

پدرت هم از سرکار که میاد اول میره سراغ تخت تو چند لحظه به جای خالیت نگاه میکنه

اه میکشه...  افسوس

بعد میره لباساشو در میاره حسابی بیتاب شدیم

دیشب تو تخت هردومون چشامونو بسته بودیم اما بیدار بودیم و ساکت هردو به تو فکر میکردیم

پرسیدم بیداری گفت اره

گفتم از ذوق خوابم نمیبره پدرت هم با سر تایید کرد و ادامه داد

 خوب شد زودتر از اینا تخت و کمد نگرفتیم اصلا طاقت جای خالیشو ندارم

دلم از نبودنت گرفت بد یه دفعه یه سوال تو ذهنم چرخ خورد  متفکر

گفتم حاجی اگه قرار باشه دستت 2جاش زخم شه و هر زخم 5 روز طول بکشه تا خوب شه

ترجیح میدی باهم زخم شه یا یکی یکی

گفت : باهم

گفتم پس نینی که دنیا اومد بلا فاصله با وجود زخم نافش ختنه اش هم بکنیم؟سوال

گفت:نههه ... من خودمو گفتم در رابطه با نینی باید بیبینیم طاقت داره یا نه

منم خواستم یه حرفی زده باشم یول

گفتم چند ماه اول زندگی نینی ها همش درده

اولیش نافشه که حتی پیرهنشم بکشه روش دردش میاد گریه میکنه

تا بیاد خوب شه ختنه اش میکنن بچمو ...دوباره چند روز بیتابی اینو میکنه تا بیاد یه نفس

راحت بکشه نوبت واکسنش میشه...امپول.....و بعدشم که تب میکنه.....

....زدم زیر گریه حالا گریه نکن کی گریه کن

مثلا میخواستم باباتو دلداری بدم که این چیزا طبیعیهنگران

که این شد نتیجه اش

فرداش میخواستم ماجرارو واسه مامانجون بگم که فهمیدم این اخلاقم به کی رفته ابرو

چون قضیه شب تکرار شد و اینبار مامانم میخواست منو دلداری بده خودش اشکش دراومد

بعدشم گفت به خیالم من گریه هامو خیلی سال پیش کردم تموم شده اما انگار قراره یه بارم

با تو گریه کنم

می بینی عزیزم  مامان جون تا چه حد دوست داره قلب

بله دیگه حالا ما شدیم پوست بادوم .....شما مغزش...

خیلی دوست دارم

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

مامان راضی
25 اسفند 92 20:10
مبارکش باشه پسر نازمون . انشاله به خوبی از همش استفاده کنه پانی جون
نفیسه
25 اسفند 92 20:15
ای جونم دقیقا مثل ماماهم خیلی بیتابیم.
pani
پاسخ
مامان محیا(ارام جانم)
25 اسفند 92 21:06
دستشون واقعا درد نکنه.خیلی قشنگن.
pani
پاسخ
مامان محیا(ارام جانم)
25 اسفند 92 21:07
آره دیگه نوه از بچه هم شیرین تره.حالا بذار بیاد بعد ببین خودشونو واسش چ کار میکنن.
مامان محیا(ارام جانم)
26 اسفند 92 8:37
دستت درد نکنه گلم از محبتت خیلی ممنونم.
مامان محیا(ارام جانم)
27 اسفند 92 14:37
دم همه اونایی که تو خونه تکونی دلشون ما رو دور نریختن گرم ما هم سعی می کنیم زیاد جا نگیریم! سال نو مبارک