سیسمونی یکی یه دونه ام
سلام پسر ماهم
اینم تخت و کمد شما که مامانجون باباجون زحمت کشیدن
واااااااااای پسرم نمیدونی جای خالیت برامون چقدر خالی تر شده
هر روز کنار تختت میشینم و تورو توش تصور میکنم
پدرت هم از سرکار که میاد اول میره سراغ تخت تو چند لحظه به جای خالیت نگاه میکنه
اه میکشه...
بعد میره لباساشو در میاره حسابی بیتاب شدیم
دیشب تو تخت هردومون چشامونو بسته بودیم اما بیدار بودیم و ساکت هردو به تو فکر میکردیم
پرسیدم بیداری گفت اره
گفتم از ذوق خوابم نمیبره پدرت هم با سر تایید کرد و ادامه داد
خوب شد زودتر از اینا تخت و کمد نگرفتیم اصلا طاقت جای خالیشو ندارم
دلم از نبودنت گرفت بد یه دفعه یه سوال تو ذهنم چرخ خورد
گفتم حاجی اگه قرار باشه دستت 2جاش زخم شه و هر زخم 5 روز طول بکشه تا خوب شه
ترجیح میدی باهم زخم شه یا یکی یکی
گفت : باهم
گفتم پس نینی که دنیا اومد بلا فاصله با وجود زخم نافش ختنه اش هم بکنیم؟
گفت:نههه ... من خودمو گفتم در رابطه با نینی باید بیبینیم طاقت داره یا نه
منم خواستم یه حرفی زده باشم
گفتم چند ماه اول زندگی نینی ها همش درده
اولیش نافشه که حتی پیرهنشم بکشه روش دردش میاد گریه میکنه
تا بیاد خوب شه ختنه اش میکنن بچمو ...دوباره چند روز بیتابی اینو میکنه تا بیاد یه نفس
راحت بکشه نوبت واکسنش میشه...امپول.....و بعدشم که تب میکنه.....
....زدم زیر گریه حالا گریه نکن کی گریه کن
مثلا میخواستم باباتو دلداری بدم که این چیزا طبیعیه
که این شد نتیجه اش
فرداش میخواستم ماجرارو واسه مامانجون بگم که فهمیدم این اخلاقم به کی رفته
چون قضیه شب تکرار شد و اینبار مامانم میخواست منو دلداری بده خودش اشکش دراومد
بعدشم گفت به خیالم من گریه هامو خیلی سال پیش کردم تموم شده اما انگار قراره یه بارم
با تو گریه کنم
می بینی عزیزم مامان جون تا چه حد دوست داره
بله دیگه حالا ما شدیم پوست بادوم .....شما مغزش...
خیلی دوست دارم