حالم بده
سلام پسر گلم نازدونه ی من
امروز بازم حال مامانی خراب شد البته خودم میدونستم اینجوری میشه ریسک کردم
جریان از این قرار بود که وقت ناهار بود و دلم بدجوری ضعف میرفت
مامان جون هم اب میوه برام اورد بخورم
اولش گفتم نمیخورم معده ام خالیه احتمالش هست بالا بیارم
گول خوردن همانا و حالم بد شدن همانا
تا اونجا که میتونستم مقاومت کردم که زحمت مامان جونم حیف نکنم
نبات گذاشتم دهنم بهتر شدم و مامانم ناهارمو کشید چند قاشق خوردم به ظاهر بهتر بودم
اما از خوردن دست کشیدم و شروع کردم به راه رفتن
مامان جون گفت چی شد گفتم من بدنمو میشناسم گول نمیخورم
اول بذار تکلیفم روشن شه بعد بخورم اگه تهوعم از بین رفت میخورم اگه تشدید شد نمیخورم
هنوز حرفم تموم نشده بود که ........
دویدم سمت دسشویی و......
عوضش حسابی سبک شدم و بقیه ناهارمو با اشتها خوردم هیچ یه بشقاب دیگه هم خوردم
میبینی گلم با اینکه چند هفته به اومدنت نمونده هنوزم از این مشکلات در امان نیستم
همشو به خاطر اومدن شما و دیدنت تحمل میکنم
قربونت برم
خیلی دوست دارم