مهرسام عسلیمهرسام عسلی، تا این لحظه: 10 سال و 16 روز سن داره

شاهزاده ی من

حال خراب

1392/12/8 12:43
نویسنده : pani
297 بازدید
اشتراک گذاری

سلام پسر گل گلابمممممم

مامان دیروز حالش خیلی بد بود یاد 4 ماه اولی که تو دلم بودی افتادم از بوی کرم دست و مایع دستشویی و

شامپو اسپری و ادکلن پدرت بگیر تا نانوایی سر کوچه از همشون حالم بهم میخورد کار هر روزم عق زدن و

بالا اوردن بود هر دفعه هم صورتم ورم میکرد و تا 2 روز پر از دونه های قرمز مثل شن میشد که دکتر گفت

به خاطر فشار وارده به صورتت و رنگ روشن پوستت اینجوری میشه

دیروز هم همش حالت تهوع داشتم تا شب مثل اداپتور این لپ تاب بیچاره هی داغ میشدم و قرمز

اخرش نصفه شب از خواب پریدم و یه دل سیر مثل اوایل بارداری عق زدم و بالا اوردم

دیگه بقیش معلومه صورتمو شستم و سریع اومدم جلوی ایینه که دیدم انگار لبامو پروتز کردم

لب بالا تا نزدیک بینی ام پف کرده بود پایینی هم دست کمی از اون نداشت

شبیه لب ماهی ها

صورتمم که مثل اسمون شب منتها عوض پر ستاره پر دون دون های قرمز شده بود

بعضی جاهاش هم عین کهکشان راه شیری بود تعجب

تو همون لحظه یه دفعه زیر دلم بد جور تیر کشد و خیلی ترسیدم سریع رفتم دراز کشیدم

پدرت دیگه اغوشش باز نبود و پشتش رو به من کرده بود دلم گرفت منتظر یه تکون از تو بودم

اما.... خبری نبود ترس عالم ریخت تو دلم دیگه بی خواب شده بودم پاشدم تو خونه راه افتادم

رفتم شربت عسل درست کردم خوردم دوباره اومدم تو تخت

هنوزم پدرت پشتش به من بود میدونستم خیلی خستس دلم نمی امد بیدارش کنم

اما از طرفی نیاز به دلداری و اغوش گرمش داشتم خلاصه با احتساب رای مثبت از طرف تو

2 به یک شدیم و بیدارش کردم شیطان

اروم چرخید و دستش رو باز کرد دیگه معطل نکردم سریع چسبیدم به پدرت تقریبا 15 دقیقه گذشته بود

و تو یه دفعه چند تا تکون محکم خوردی معمولا خواب هم باشم با این تکون ها میپریدم

اما برعکس ایندفعه به محض تکونت از هوش رفتم

صبح که بیدار شدم حالم خیلی بهتر بود اما معده ام خالی خالی بود و دوباره

دلم به هم خورد و حالت تهوع میدونستم که چیزی برای بالا اوردن ندارم و این حالم از گشنگیه

اما بازم میلی به صبحانه نداشتم و به زور یکم خوردم

و تا الان که بیام بنویسم فقط خوابیدم

الانم که برنامه پارک تصویب شد بریم کباب ماهی بخوریم

خداروشکر که منوی اخر هفته ها عوض شد اخه به جوجه کباب و پیتزا حساس شدم

و حالمو بد میکنه

ولی کباب ماهی برام تازگی داره اخه میدونی من از ماهی متنفرم خصوصا از تیغاش

اما پدرت به خاطر خاصیتش یه طرح زد که تو خانواده مورد استقبال واقع شد و همه گیر شد

به این ترتیب که ماهی شیر میخره و  بعد تمیزکاریش میندازه چرخ گوشت و بعد با پیاز رنده شده فراوان

یه عدد زرده تخم مرغ و زعفران فراوان مخلوط میکنه و به سیخ میکشه نکته ی خوبش اینه که اصلا از سیخ

نمیریزه  و فوق العاده سبک و خوش طعمه

تازه اصلا بو هم نداره ...خدا ازش راضی باشه اینجوری منم ماهی دوست شدم

راستی باباجون هم توت فرنگی خریده برام اخه خیلی هوس کرده بودم همه رو کاکائویی کردم خوردم

خوب دیگه عشقم من وضو گرفتم باید برم سراغ نمازم شایدم اماده شم تو پارک بخونم

دوست دارمقلب 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان بهار
8 اسفند 92 16:31
وای عزیزم همه خاطرات بارداریم برام تداعی شد منم مثل تو تا 4 ماه اول ویار وحشتناک داشتم بعد خوب شد تا ماه هفت ماه هفت اینطور بودم تا ماه 8 اما ماه8 خوب شدم ........الهی الان حالت خوب باشه گلم درکت میکنم