مهرسام عسلیمهرسام عسلی، تا این لحظه: 10 سال و 16 روز سن داره

شاهزاده ی من

مهمونی

1392/11/19 10:50
نویسنده : pani
286 بازدید
اشتراک گذاری

سلام  پسرم پسر نازنینم

دیروز همه خونه ما جمع بودن  پدرت  خیلی میزبان خوبی هست  دوتایی  با مامانجون  خیلی زحمت

کشیدن  غذارو ردیف کردن منم سرپا بودم اما الکی کاری ازم برنمیامد همه هم میگفتن بشین

پدرت ماهی شیر گرفته بود که  باباجون کباب کرد  خیلی خوشمزه بود اصلا بو هم نمیداد

همه بلا استثنا خوردن تعریف کردن

به منم خیلی چسبید مخصوصا با اون نارنج هایی که پدرت تزیین کرده بودخوشمزه

 پیتزا هم درست کرده بودیم  با اینکه خوب خوردن اما بازم اضافه اومد که پدرت با سخاوت

تقسیم کرد تا ببرن بقیشم خونشون بخورن

یعنی این رسم همیشگی خونه ماست مهمونی که واسه ناهار دعوت میکنیم  تا شام ساپورتش میکنیم

با اینکه پدرت عاشق پیتزاست اونو میبخشه و همیشه میگه بازم میتونم درست کنم

اگه  من چیزیو دوس داشته باشم نمیدمزباننیشخند

ظرفارم باباجون و داییم شستن

  شکلکهای جالب و متنوع آروین

 

روز خیلی خوبی بود  به همگی خیلی  خوش گذشت  عصرش رفتیم پارک  اش رشته مادربزرگم

رو خوردیم داغ تو هوای برفی عجب چسبید  بقیه هم کلی برف بازی  کردن و دنبال هم دویدن 

اما من ترسیدم بخورم زمین فقط تماشا میکردم و میخندیدم

هرچند همونجا هم که ایستاده بودم اگه پشت درخت سنگر نمیگرفتم بی نصیب نمیموندم

راستی یه نیمچه گلوم درد میکنه خدا کنه سرما نخورده باشم

امروز صبح هم عق زدمتعجب

خیلی وقت  بود که  نزده بودم   پدرت هم تعجب کرد

هر چند ماه های اول به عق ختم نمیشد و حتما به مرحله عمل میرسید اما بازم تعجب کردیم

راستی  یکم زانوی راستم درد میکنه احتمالا به خاطر اینه که 10 کیلو تو این 6 ماه چاق شدم

و دیروز که زیاد سرپا بودم  اینجوری شده

یاد بدن سازی افتادم با پا وزنه  زده بودم زانو درد داشتم

الانم که توفیق اجباری شده  خود به خود همون درد پا رو دارم

نی نی جونم امروز زنگ میزنم دکتر وقت میگیرم  واسه فردا  تا صدای قلب  کوچولو و نازت رو گوش کنم

هربار مثل اولین بار واسه اینکار هیجان دارم و خوشحالم

تو مال منی عزیزکم

تو  با ارزش ترین دارایی منی با دنیا عوضت نمیکنم

 

دوست   دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان راضی
19 بهمن 92 11:14
انشاله سال دیگه با خودش بری برف بازی نوش جونت هر چی خوردی خانومی