اااای خدااا خیلی می تررررسم
امروز قراره پسر نازنازمو ببرم واسه ختنه.... خیلی نگرانم دیشب رو اصلا نخوابیدم
انقدر که واسه ختنه مهرسام استرس دارم واسه سزارینم نداشتم
دیشب رفتم راجعش تحقیق کردم ...به زور شام خوردم یکم اونم با بغض فقط به خاطر اینکه شیرم کم نشه
اصلا حالم خوب نیست
خیلی سخته ادم جیگر گوششو دست دکتر بسپاره
پس این دکتر رفتنا کی تموم میشه... حالا چند روز دیگه هم باید برای واکسن ببرم
اصلا طاقت ندارم اااااااااااااای خداااااا
تازه همسرم هم نمیخواست باهام بیاد می گفت دلش رو ندارم کلی باهاش حرف زدم راضیش کردم
به خاطر مهرسام هم که شده بیاد
گفتم اون حضورت رو احساس میکنه و اروم میشه
همون طور که من وقتی عمل داشتم شدم... حالا خوبه مامان و بابام پیشم هستن
گفتن اگه نتونیم بیایم هم خودشون میبرن
اما من پسرمو تنها نمیزارم
میخوام بعد از ختنه بلافاصله کنارش باشیم هم من هم باباش
خدایا پسرمو به تو سپردم ...خودت مواظبش باش
انشا ا... که هیچ عوارضی نداشته باشه
الهی امین