مهرسام جان ماهگرد اولت مبارک
پسر عزیزم یه ماهه شدنت مبارک
البته اون موقع ما ویلای دایی بودیم و از اونجا که از قبل تصمیم داشتیم
این روز را جشن بگیریم
خوشحالیمونو با کل فامیل سهیم شدیم که البته بابا حسابی به خرج افتاد و بدون هیچ صرفه جویی یه کیک چند
کیلویی سفارش داد و برای ناهار کباب انتخاب کرد و با وسواس همیشگی اش رفت قصابی و پدر
طرف رو دراورد گوشت درجه یک تازه خرید خودش اتش درست کرد و همه زحمتاشو با عشق کشید
همه با خوشحالی میرقصیدن ...جای دایی بی معرفتت هم خالی بود که تهران موند و نیومد شمال
به ناچار نقش رقص چاقو رو باباجونت بازی کرد یکی دوبارم با احتیاط دست تورو گذاشت رو دسته چاقو و بغلت
کرد وای که چقدر خندیدیم و خوش گذشت مامان جونم فیلم برداری کرد البته در حد 5 دقیقه و کلی
دسته جمعی عکس انداختیم
برش کیک هم من با بچه دخترخاله که ذوق کرده بود انجام دادیم
انشاالله که بزرگ میشی خودت با دستات اینکارو میکنی الهی فدات شم جگرگوشه من خیلی خوشحالم از داشتنت
اصلا نمیدونم قبلش تو نبودی من چه جوری زندگی میکردم و روزگار میگذروندم
تو شدی همه رویاها و امیدم از الان تو فکر کت شلوار دامادیتم یعنی اون روزم میرسه...... ااااااااای خدا
راستی اینم یه عکس از جنگل رفتنت پسر گلم