مادرم تو عشق منی
همین طور که روزا میگذره عشق و علاقه من به مهرسام بیشتر میشه
روز اولی که بهم دادنش گفتم از این بیشتر دوس داشتن تو دنیا وجود نداره اما حالا میبینم اشتباه کرده بودم
انقدر دوسش دارم که حد و مرزی نداره حالا بیشتر مادرم رو درک میکنم
وقتی باردار شدم خیلی واسه مادرم ارزش قائل شدم هر روز که حالم بد میشد میگفتم طفلی مامانم هم
به خاطر من چقدر سختی کشیده هااا
اما بازم اشتباه کرده بودم اون اذیت ها و حال به هم خوردنا در مقابل سختی بچه بزرگ کردن و استرس و نگرانی
که واسه سلامتیش میکشم هیچی نبود
کار مامانا خیلی سخته برای همینه که بهشت زیر پای مادرانه هرچند که من به لطف مادرم سختی چندانی
در مقایسه با خودش نکشیدم دوره بارداری که به کل بخور بخواب بود
الانم به جز شبا که با همسرم تا صبح بیداریم و پروسه شیر خوردن.... اروغ گیری..... تعویض... و خوابوندن
مهرسامو داریم .... طی روز دوباره همه مسولیت ها با مادر گلمه و من فقط شیر میدم و بعد پا به پای مهرسام
میخوابم نمیدونم بهشت به منم تعلق میگیره یا نه ....
اینم عکسای جدید گل پسرم
اینجا شیر میخواستی
بمیرم برات از دمر خوابیدم خیلی بدت میاد اما دلدرد داشتی
اینم یه خواب ناز بعد از یه شیر خوردن حسابی
مهمونی رفتن پسر گلم
الهی که همیشه خوشحاااااال باشی عسلی من
من و بابا خیلی دوست دااااااااااااریم