مهرسام عسلیمهرسام عسلی، تا این لحظه: 10 سال و 12 روز سن داره

شاهزاده ی من

رویای تو

سلام پسر خوشگلم دردونه ی من امروز بعد نماز صبح خوابت رو دیدم مثل رویا بود توی خوابم دستم رو گذاشته بودم رو دلم و از تکون هات لذت میبردم که یکدفعه دیدم انگار که دلم شیشه ای باشه دارم پات رو که ضربه میزنه میبینم انگشتای کوچولوت و کف پات از ذوقم پدرت رو صدا کردم گفتم بیا بیاااااااااا نگااااااااه کن همون طور که منتظر بودم بیاد وقتی چشمم رو از پدرت گرفتم و خواستم به دلم نگاه کنم دیدم تو توی بغلمی ...نه شکمم... واااااااااااای خیلی واقعی بود سریع از هولم دستم رو زیر گردنت قلاب کردم میدونستم بچه به گردن نمیگیره پدرت یه تشک پنبه ای نرم روی میز شیشه ای پهن کرد و من تورو گذاشتم روش و یه لحظه چرخیدم بهت پشت کردم و دوباره برگشتم ...
7 بهمن 1392

دشمن دانا به از دوست نادان

سلام پسرم ببخشید اگه اذیت شدی ..... میدونم ..... اما تقصیر من نیست من خیلی سعی میکنم تو این دوره که تو عزیزتر از جونم درونمی از اطرافیان که منو  میرنجونن و هیچوقت جز شر چیزیشون به من نرسیده دور بمونم اما بعضی مواقع اجتناب ناپذیره امروز از اون روزها بود الهی مامان قربونت بره تنها چیزی که ناراحتم میکنه ناراحتی تو خواهش میکنم تو شاد باش ... تو شاد باش .....تو شاد باشی من غمی ندارم کاش این چند ماه بی دغدغه بگذره تا تو به سلامت دنیا بیای از اینکه این همه احساساتیم و زودرنج و ممکنه ناخواسته باعث اسیب به تو بشم از خودم بدم میاد به نطرم این یکی از سختترین امتحانای خداست اخه من چطور میتنم پوست کلفت باشم با این قلبی که...
3 بهمن 1392

دل شکسته

سلام به روی ماهت مامانی  معجزه ی اسمونی من نمیدونی چقدر دلتنگتم و چقدر دلم از این ادمها گرفته دیشب حال من مصداق این شعر را داشت هر کس به طریقی دل ما میشکند بیگانه جدا دوست جدا میشکند بیگانه اگر میشکند حرفی نیست از دوست بپرسید که چرا میشکند از اول بارداری خیلی حساس و زودرنج شدم که البته طبیعی اکثر خانوما در حالت عادی حساسن چه برسه اینجور مواقع که در علم هم به اثبات رسیده و تاکید به مراعات شده اما متاسفانه یه سری ادمها از این شرایط سو استفاده کردن و به من ضربه زدن بگذریم که بخشیدمشون اما دیشب یه نفر که خیلی دوسش داشتم دلم رو شکست  همون لحظه تصمیم گرفتم تا چند روز قهر کنم اما الان اونم بخشیدم هربار که این اتفا...
30 دی 1392

عیدت مبارک

سلام پسر گلم عیدت مبارک . الان که مینویسم یه برنامه تفریحی خوب در شرف کنسل شدنه پریشب با جمع همیشگی 5 نفره مون رفتیم پارک هوا عاااالی بود یعنی سرد بودا اما نه اونجوری که نشه موند با یه اتیش که باباجون درست کرد همه چی عالی شد با خودمون سیب زمینی و کلی فویل برده بودیم  اتیش که خوب جون گرفت و شراره هاش همه جارو روشن کرده بود مامانجون از شرایط استفاده کرد و حسابی عکس از جمعمون انداخت منم که نشسته بودم و چشم به منظره دریاچه روبه رو با اون همه چراغی که اطرافش بود و انعکاس نور اونها در اب رویایی بود چشم دوخته بودم  و به این فکر میکردم شما کی میای  تو بغلم و میشی عضو ثابت و البته ویژه و گروهمون میشه 6 تا. و...
29 دی 1392

شکرت

سلام خوشگل من عصرت بخیر دلم برات یه ذره شده کاش میتونستم تورو بغلم بگیرم درسته تو الان تو وجودمی و حتی کوچکترین حرکتت رو حس میکنم اما دل تنگیمو کم نمیکنه در این مورد با پدرت هم دردم هر موقع تکون میخوری به پدرت میگم اونم اهی میکشه میگه خوش به حالت که حداقل احساسش میکنی میبینی پدرت تا این حد دوست داره زمان برای جفتمون خیلی کند میگذره حالا الان که خوبه من شنیدم ماه اخر از اینم سخت تره یعنی اصلا نمیگذره هر روز میشینم تو خیالم روزهای زندگیم رو 3 نفره فرض میکنم من پدرت تو اما انگاری نمیشه باید خودت بیای از خیالت خسته شدم حتی تو بی حوصله ترین زمان ممکن که حال خودم رو هم ندارم  یا وقتی تو اوج خواب الودگیم فقط کافیه به تو ف...
25 دی 1392

مثل پدرت

سلام نی نی خوشگلم صبحتون بخیر الان که رو تخت دراز کشیده بودم  و با موبایلم سرگرم بودم همچین لگدی به من عنایت کردین که انگار ولتاژ الکتریکی بهم وصل کرده باشن 2 متر از تخت پریدم بالا ماشالا لگد نمیزنی که صاعقه میزنی  هر چی نباشه پسر باباتی دیگه مثل پدرت قوی هستی مثل اون میشی بدون بدنسازی همه فکر میکنن ورزشکاری و تمرین میکنی ماشاا.. به تو عزیزم چشمامو میبندم تورو با موهای مشکی و چشمای سبز و به قول شعر های حماسی بدن مثل سیم سفید تصور میکنم  راستش تو خیالاتم پدرتو کوچولو میکنم میشی تو    حتی از روی اخلاقای پدرت میتونم اداهای تورم حدس بزنم خیلی با مزه است از  بچه گیت  مثل بابات اه...
22 دی 1392

روز خوب

سلام پسر گلم عزیز دلم عشق من هستی من مامان امروز خیلی شارژه امروز روز خیلی خوبیه و همش داره اتفاق های خوب میفته خداااااااااااااایاااااااااااا صد هزارررررررررررررررررررر مرتبه شکرررررررررررررت   اول اینکه  امروز واسه پدرت روز مهمیه یه قرارداد کاریه تپل داره که در شرف انجامه و اگه بشه قول داده بریم دبی و حسابی بگردیم خوش بگذرونیم و خرید کنیم  انشالا  دوم امروز  یه نفر که خیلی  ازش ناراحت بودم و دلم شکسته بود بهم زنگ زد و عذر خواهی کرد منم بخشیدم سوم قرار بود بریم استخر اخه من به خاطر ورزش در بارداری هفته ای یه بار میرفتم اما یه دفعه به دلم افتاد نرم و  به جاش تو خونه نرمش کنم...
21 دی 1392

حس غریب مادر شدن

سلام عزیز دلم پسر خوشگلم این روزا ببشتر تکون میخوری و یه جورایی شادم میکنی نمیدونم احساسم رو چطور توصیف کنم یه زن تا مادر نشه این حس رو تجربه نمیکنه این که بچه ات درونت تکون بخوره یه حس غریبیه که گفتنی نیست ادم دلش ضعف میره جگر گوشه ام تو وجودمه با تمام حسم لمسم درکم احساسش میکنم وچه خوبه دیروز زنگ زدم وقت دکتر بگیرم برای امروز  اما گفت وقتا پره بعدشم   ساعت12 با مامان جون رفتیم استخر و من تمام 1 ساعت رو  تو اب راه رفتم برخلاف همیشه که تو پر عمق شنا میکردم البته نا گفته نمونه نمیدونستم راه رفتن تو اب کیف داره و کل لذت استخر رو به شنا کردن میدونستم مامان جون هم طفلی پاسوز من شد و زیاد شنا نکرد بیشتر ک...
15 دی 1392

اولین برف امسال

سلام مامانی چطوری قربونت بشم اگه بدونی مامانی امروز چقدر خوشحال بود امروز صبح که از خواب پاشدم حاضر شدم برم خونه مامان جون  تا صبحانه باهم بخوریم درو که باز کردم دیدم همه جا سفید پوش شده  کلی ذق کردم پدرت هم از ذوق من خوشحال شد و موند تا صبحانه رو باهم بخوریم   و بعد رفت سرکار واسه همین امروز خیلی روز خوبی واسه من شد یعنی از اولش حسم عالی بود این شد که رو شما هم تاثیر گذاشت بعد صبحانه که دراز کشیده بودم تخت مامانجون شما 3 بار به شکمم ضربه زدی و جالب اینکه هربار همزمان هم به بالا هم به پایین شکمم ضربه زدی  یعنی در 2 ناحیه و قلب مامانیو از جاش کندی  اما عیب نداره من فدای تکوناش بشم خیلی مواظب خو...
11 دی 1392